چنان سیلی که میپیچد به هم آبادی ما را
غم تو میبرد با خود، تمام شادی ما را
به این امید میگردم که تا خاک رهت گردم
که دامانت برانگیزد غبار وادی ما را
مرا هر چند میخواهی ولی در بند میخواهی
رها کن گیسوانت را، بگیر آزادی ما را
تو از لیلی نسب داری من از نسل جنون هستم
از این بهتر چه خواهی نسبت اجدادی ما را
اگر با قیس میسنجی، جنونم را تماشا کن
هوای بیستون داری، ببین فرهادی ما را
هوای مشکِ گیسویی، خیال چشمِ آهویی
ببین بر باد داد آخر، سر صیّادی ما را
سلام ممنون از وب خوبت و مطالب بهترت استفاده کردم و منتظرتم
قصه ی زلف که گفتی به کجا باید دید/روی مهپاره نوشتی به کجا باید دید/ما وآن بحث وگرفتاری دنیای دنی/خال دردانه که سفتی به کجا باید دید/خوش بحالت که چنین طبع ظریفی داری/دل ز اغیار برفتی به کجا باید دید-عبد الحمید روحانی