ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
منم که هر چه که خوبی است بیش و کم کردم
اگر چه گاهی از اوقات هم ستم کردم
به پای دیگِ جهنم نشستم و شب و روز
از آتشی که به پا کرده بود کم کردم
به آبِ توبه، تمام بهشت را شستم
بهشت، جای خودم بود پس خودم کردم
همیشه هر چه دلم خواست هیچوقت نشد
همیشه از لج او هر چه خواستم کردم
چنان تمام تنم را به تازیانه گرفت
که اعتراف به کارِ نکرده هم کردم
سلام! خسته نباشی فرشتهی مطرود
کنار من بِنِشین تازه چای دم کردم
مجتبیٰ فرد
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 07:32