ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

جابر نوری

صبح یک روز، من از پیش خودم خواهم رفت
بی‌خبر با دلِ درویش خودم خواهم رفت

می‌روم تا به می‌خانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آن چه نبایست کنم

بی‌خیال همه کس باشم و تنها باشم
دائم‌الخمرترین آدم دنیا باشم

آن قدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود

ساقیا! در بدنم نیست توان، جام بده
گور بابای غم هر دو جهان، جام بده

برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند

نظرات 3 + ارسال نظر
مرضیه شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:40

گور بابای غم هر دو جهان، جام بده...

مشروبخور هم نشدیم، لااقل یه مدت مست و خوش احوال باشیم.... هی ی ی ی ی ی ی

ما اهل حلال و حرام ها، از درک لذت نیم بیشتر ادبیات پارسی محرومیم.

مرضیه شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:07

نیم بیشتر یعنی بالای هشتاد درصد... تازه قشنگتر از همه اش اینه که تو این ادبیات پارسی تا دلت بخواد امثال ما به مسخره گرفته شده اند!!!

مهرناز عطایی شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 23:38 http://mehrnazatai.blogfa.com

سلام.. بابا آفرین به این وبلاگ..سر شعرهای جوشایی میخواستم با سر برم تو دیوار.. راستی این شعر مال جابر نوریه.. و ابیاتش خیلی بیشتره.. سرچش کن میابی.. قربانت

سلام
1. ممنون
2. متأسفانه آقای جوشایی، وبلاگ نداره و این‌ها را هم به زحمت گیر آوردم. شعرهای دیگری هم از ایشان دارم که پس از ویرایش منتشرشان خواهم کرد.
3. باز هم ممنون بابت جابر نوری. شعر کامل را پیدا کردم و آن هم پس از اعمال رسم‌الخط وبلاگ، جای‌گزین خواهد شد.
4. چشم. حتماً سر می‌زنم.
خوش باشید
همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد