خسته شدم بس که غزل ساختم
خسته شدم بس که غزل سوختم
خسته شدم بس که تو را گم شدم
خسته شدم بس که تو را باختم
بىتوام و با تو درآمیخته
حاصل یک عمر غزلبازىام
چشم بدت دور، خدا شاهد است
ترس دلم پیش شما ریخته
اى هوس بىخودىام جان نگیر
حال و هواى من و تو جور نیست
من به کس دیگرى آلودهام
اى هوس تازه تو پایان نگیر!