ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

شهریار

یار و هم‌سر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
منِ بیچاره هم‌آن عاشق خونین‌جگرم

خون دل می‌خورم و چشم نظربازم جام
جرمم این است که صاحب‌دل و صاحب‌نظرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه‌سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حُسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره‌بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آب‌خورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم، لعلم و والاگهرم

نظرات 1 + ارسال نظر
میثم شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 http://mashreghmotlagh.blogsky.com

خیلی قشنگ بود.. اما بین شاعرهای معاصز فاضل نظری دلنشین تره...

صد البته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد