ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

حسین صفا

من که خوابم نمی‌برد، خواب و راحتم را گرفته بی‌تابی
عشق من! نیمه‌های شب شده و تو در آغوش همسرت خوابی

از تو عمری گذشته اما من با خودم فکر می‌کنم که هنوز
تو همان دختر جوان هستی با همان گونه‌های سرخابی

فرض کن این اتاق پیش من است و همین تخت با من خوش‌بخت
فرض کن این لباس خواب سفید فرض کن این ملافه‌ی آبی

اتفاقاً شبی رباط‌کریم زیر باران من خراب شود
اتفاقاً تو هم پس از باران اثری از خودت نمی‌یابی

پرده را می‌زنم کنار، امشب از شب پیش هم سیاه‌تر است
فرض کن اتفاقاً امشب هم نیستی و به من نمی‌تابی

پس کجا رفته آن دو چشم قشنگ؟ آن دو تا چشم کوچک دل‌تنگ
کو دل تنگ کوچکت؟ کو آن صورت مهربان مهتابی؟

در کنارت کسی‌ که می‌خوابد گونه‌ات را چه‌گونه می‌بوسد؟
آه... او را چه‌گونه می‌بوسی؟! در کنارش چه‌گونه می‌خوابی؟!

باز هم قرص دیگری خوردم بل‌که مُردم، دل از تو هم کندم
و خودم را به ‌سختی آکندم به هم‌این خواب‌های مردابی

... نتوانستم از تو دل بکنم شب فردا به یادت افتادم
ساعتم را که کوک می‌کردم فکر کردم کنار من خوابی

نظرات 2 + ارسال نظر
سیب جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:42

تلخ بود

Sshahab013 یکشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:22

این شعر از آقای حسین صفا نیست
این شعر فقط به این دلیل به اسم ایشون ثبت شده که شاعر شعر مشخص نیست
و به اسم ایشون زدن این اثر نشر اکاذیبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد