عاشق آن صخرههایم، ماه را هم دوست دارم
«کفش هایم کو؟...» که من این راه را هم دوست دارم
اشک با من مهربان است و تبسّم مهربانتر
شور و لبخند و دریغ و آه را هم دوست دارم
گر چه خارم، گاهگاهی راه دارم در گلستان
گرچه خاکم، خاک آن درگاه را هم دوست دارم
عاشقم بر ذکر «یا رحمان» و «یا حنّان» و «یا هو»
ذکر «یا منّان» و «یا الله» را هم دوست دارم
عاشق شمسم، ولی حلّاج را هم میپسندم
سوز و حال خواجه عبدالله را هم دوست دارم
یوسفی گم کردهام چون روزهای عمر و هر شب
سر فرو بردن درون چاه را هم دوست دارم
با غریبان زمین هر لحظه در خود میگدازم
راستش این غربت جانکاه را هم دوست دارم
شنبهها تا جمعهها را داغدار انتظارم
حسرت آن جمعهی ناگاه را هم دوست دارم
گر چه، مرگ - این خلوت نایاب - را هم میستایم
زندگی این فرصت کوتاه را هم دوست دارم