چنان درخت خزاندیده اشک میریزم
بهار آمده اما هنوز پاییزم...
شراب خورده مستیم و تشنه لب تو
چگونه از هوس بوسهات بپرهیزم؟
اگر چه از کف دریا فروتریم اما
به موجهای فراگیر درمیآویزم
تو مهربانی و با ذره مهر میورزی
و گرنه گرد و غباری حقیر و ناچیزم
غبار روی زمینم و آنچنان مغرور
که پیش پای کسی جز تو برنمیخیزم
سلام
زیبا بود
بسیار بسیار زیبا بود
خصوصا بیت آخرش
غبار روی زمینیم و آن چنان مغرور...
احسنت
نسبتا شعر زیبایی بود مخصوصا بیت آخرش!