عمری به هر کوی و گذر، گشتم که پیدایت کنماکنون که پیدا کردهام، بنشین تماشایت کنمبنشینم و بنشانمت، آنسان که خواهم خوانمتوین جان بر لب مانده را، مهمان لبهایت کنمبوسم تو را با هر نفس، ای بخت دور از دسترسور بانگ برداری که بس! غمگین تماشایت کنم