ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

فرهاد صفریان

بین این مردمِ سـردرگمِ سرماخورده
دلم از سردی رفتار خودم جا خورده

هُرم ِگرم نفسم یخ زده است از بس که
شانه‌ام خورده بر این مردمِ سرما خورده

می‌روم گریه کنم غربت پُر ابرم را
در دل سنگیِ خود، این دل تیپا خورده

و غرور شب این شهر نخواهد فهمید
تا ابد قرعـه به نام شب یلدا خورده

کوچه‌ها را همه گشتم پی تو نامعلوم!
کو؟ کدامین درِ لب تشنه شما را خورده؟!

بر تهی‌دستی بی‌حدّ و حسابم بنگر
دست کوتاه من از دست تو مِنها خورده

نظرات 1 + ارسال نظر
ستوده شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 http://saba055.blogsky.com

سلام دوست عزیز.
وب قشنگی دارید .
یادش به خیر قالب قبلی من تا چند روز پیش همین بود خیلی دوسش داشتم اما عوضش کردم حالا یادش افتادم .
شعر های زیبایی هستن .
اگر دوست داشتید به وب منم یک سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد