بین این مردمِ سـردرگمِ سرماخورده
دلم از سردی رفتار خودم جا خورده
هُرم ِگرم نفسم یخ زده است از بس که
شانهام خورده بر این مردمِ سرما خورده
میروم گریه کنم غربت پُر ابرم را
در دل سنگیِ خود، این دل تیپا خورده
و غرور شب این شهر نخواهد فهمید
تا ابد قرعـه به نام شب یلدا خورده
•
کوچهها را همه گشتم پی تو نامعلوم!
کو؟ کدامین درِ لب تشنه شما را خورده؟!
بر تهیدستی بیحدّ و حسابم بنگر
دست کوتاه من از دست تو مِنها خورده
سلام دوست عزیز.
وب قشنگی دارید .
یادش به خیر قالب قبلی من تا چند روز پیش همین بود خیلی دوسش داشتم اما عوضش کردم حالا یادش افتادم .
شعر های زیبایی هستن .
اگر دوست داشتید به وب منم یک سر بزنید