ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

غلام‌حسن اولاد

خیلی دلم گرفته، کمی آسمان کجاست؟
یک چکه آب تازه و یک تکه نان کجاست؟

حال و هوای عشق ندارد دگر دلم
نامی نمانده است برایم، نشان کجاست؟

پیری کنار آمده با من ولی هنوز
می‌پرسم از دلم که غرور جوان کجاست؟

دریا به گل نشست ز بس خون گریستم
با کشتی شکسته‌ی من بادبان کجاست؟

بادی نمی‌وزد که روان گویدم چو آب
جای دل شکسته در این خاک‌دان کجاست؟

دست مرا چه دیر گرفتند دوستان
پا در رکاب... آخر این داستان کجاست؟

بار گران ندیده اگر شانه‌های من
از بس خمیده دیده که درد گران کجاست؟

دیری است روزگار به ما پشت کرده است
سر در نیاوریم شب و روزمان کجاست؟

آن روزها گذشت... غم نان نداشتیم
دل هم دل قدیم، کجا رفت آن کجاست؟

تابوت می‌برند درختان به دوش خویش
از من مپرس غیرت سرو روان کجاست؟

خون گریه می‌کنند بر این خانه ابر‌ها
بغض شکسته در گلوی ناودان کجاست؟

ای کاش سر به شانه‌ی من می‌گذاشتند
نسرین و نرگس و سمن و ارغوان کجاست؟

با های‌های گریه‌ی گل‌ها دلش خوش است
گر این بهار تازه... که باد خزان کجاست؟

بانگی نمی‌رسد ز خروس سحر به گوش
گیرم «بلال» مرده، خدای اذان کجاست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد