بوسه نه... خندهی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟
قفس زلف شکن در شکنت کافی بود
میشد این باغ خزاندیده بهاری باشد
یک گل صورتی دشت تنت کافی بود
لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای
از همان دور مژه همزدنت کافی بود
•
قافیه ریخت به هم... خلوت من خوشبو شد
گل چرا ماه؟... درِ ادکلنت کافی بود
آقا لایک می زنیم به آن خنده گرم
بوسه نه... خندهی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود
شاعر این غزل حامد عسگری است.
درود بر شما
این هم تصحیح شد.
آقای عسکری گل! از شعرهای زیبایتان که با زبانی خاص مفاهیم جالبی را به تصویر کشیده ای لذت بردم .همواره پویا باشید.