من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی
گفتم چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم
مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بیگناهم! نیستم
با یک تلنگر میشود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانهام، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمیدانم خودم، هم عاشقم هم نیستم
یک بیت دارم میان شعرهام:
روزی که بی تبر به هوای تو امدم
غافل شدم از ان دل چوبی که داشتی
زنده یاد نجمه از این بیت خیلی خوشش می امد وبعد خودش با الهام از من سرود:
با یادگاری از تبر از سمت جنگل امدی
حیف که پری شعری چون او رفت ودریغا که یارانش چه زود از یاد بردند او را