نرو نرو که جدا از تو ما نمیماند
بمان بمان که سر از تن جدا نمیماند
گلایه نیست اگر میزنی به نفرینم
که آه بر تن آیینه، جا نمیماند
نیازمند توام دشمن وفادارم
بیا که وقتِ نیاز آشنا نمیماند
در این کویر، دم از جاودانگی نزنم
نسیم اگر بوَزد ردّ پا نمیماند
به داستان هُوَالله دلخوشم، هرچند
که آخرش احدی جز خدا نمیماند