شبیه برگ پاییزی، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو میمیرم
در این تنهایی مطلق، که میبندد به زنجیرم
و بیتو لحظهای حتا دلم طاقت نمیآرد
و برف ناامیدی بر سرم یکریز میبارد
چهگونه بگذرم از عشق، از دلبستگیهایم؟
چهگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم؟
خداحافظ، تو ای بانوی شبهای غزلخوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم
خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی!