خانهبهدوش ِ فنا در شب طوفانیام
داغ کدامین خطا، خورده به پیشانیام؟
همسفر بادها، رفتهام از یادها
فاصلهای نیست تا، لحظهی ویرانیام
خوب، نه آن گونه خوب، تا به بهشتم بری
بد، نه بدان گونه بد، تا که بسوزانیام
سایهی اهریمن است یا شبحی از من است
این که نفس میکشد در من پنهانیام
کولیِ زلفت شبی خیمه بر این دشت زد
آه که تعبیر شد خواب پریشانیام
در شب غربت مپرس حال خراب مرا
یکسره طوفانیام، یکسره بارانیام