فرصت اگر میداد بهتر میکشیدم
از کوچههای بیغزل پر میکشیدم
مشک غزل را روی دوشم میگرفتم
در لابهلای خیمهها سر میکشیدم
در خلوت یک خیمهی ماتمگرفته
گهوارهای را جای اصغر میکشیدم
قطعاً برای تسلیت دادن به زینب
حتا شده یک نیزه کمتر میکشیدم
با استعانت از شعور واژههایم
در ذهنهای مرده، باور میکشیدم
شاید اگر از آب کوفه خورده بودم
من هم به روی دوست خنجر میکشیدم
من شاعرم، اما اگر نقاش بودم
یک عصر عاشورای دیگر میکشیدم
سلام استاد من این شعرتون رو توی کتابتون خوندم عالی بود
یا خدا!