آب هستم، آب هستم، آب پاک
جاریام از آسمان تا قلب خاک
گاه ابر و گاه باران میشوم
گاه از یک چشمه جوشان میشوم
گاه از یک کوه میآیم فرود
آبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دریا میشوم
گاه در یک کاسه پیدا میشوم
روز و شب هر گوشه کاری میکنم
باغها را آبیاری میکنم
نیست چیزی برتر از من در جهان
زندگی از آب میگیرد نشان
گرچه آبم، روزی اما سوختم
قطره تا دریا، سراپا سوختم
تشنهای آمد لبش را تر کند
چارهی لب تشنهای دیگر کند
تشنهای آمد که سیرابش کنم
مشک خالی داد تا آبش کنم
تشنهی آن روز من عباس بود
پاسدار خیمههای یاس بود
خون عباس علمدار شهید
قطره قطره در درون من چکید
داغی آن خون، دلم را سوخته
آتشی در جان من افروخته
چشمههایم خواب، موجم خفته باد
آبی آرامشم، آشفته باد
آب هستم؟ وای من، مرداب به
زندگی بخشم؟ نه، مرگ و خواب به
وای بر من، وای بر من، وای دل
مانده در مرداب حسرت پای دل
پیچ و تاب رودم از درد دل است
برکه از اندوه من پا در گل است
گریه من شرشر باران شده
غصهام در گریهها پنهان شده
دود داغم ابرها را تیره کرد
آسمانها را سراپا تیره کرد
آب اگر شد اشک چشم، از شرم شد
از خجالت شور و تلخ و گرم شد
گرچه آبم، آبرویم رفته است
شادی از رگهای جویم رفته است
آب بودم، کربلا پشتم شکست
قایق امید من بر گل نشست
حال از اکبر خجالت میکشم
از علیاصغر خجالت میکشم