ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

افشین علاء - برای امام زین العابدین

پیش چشمم تو را سر بریدند
دست‌هایم ولی بی‌رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق بود»

گفتی: «آیا کسی یار من نیست؟»
قفل بر دست و دندان من بود
لحظه‌ای تب، امانم نمی‌داد
بی تو آن خیمه زندان من بود

کاش می‌شد که من هم بیایم
در سپاهت علم‌دار باشم
کاش تقدیرم از من نمی‌خواست
تا که در خیمه بیمار باشم

ماندم و در غروبی نفس‌گیر
روی آن نیزه دیدم سرت را
ماندم و از زمین جمع کردم
پاره‌های تن اکبرت را

ماندم و تا ابد دادم از کف
طاقت و تاب، بعد از ابالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب بعد از ابالفضل

ماندم و بغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم
ماندم و دیدم افتاده بر خاک
قاسم، آن یادگار عمویم

گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالی است
یادم از طفل شش ماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالی است

پیش چشمم تو را سر بریدند
دست‌هایم ولی بی رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق بود»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد