ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌اکبر داوری

تو لاله شدی و داغ را من بردم
چون شمع مزار در خودم می‌مردم
دیدند پس از تو از خودم سیر شدم
از بس که نشستم و خودم را خوردم

...

لک‌لک‌ها
بر لولۀ تانک‌ها لانه کرده‌اند
هواپیماهای جنگی زمین را شخم زده‌اند
برداشت روزنامه‌ها:
جنگ تمام شده است

...

برگشته‌ام
در آستانۀ در
بازوانت را می‌گشایی
و من
با آستین‌هایی که به جیبم سنجاق است
تنها
چهل درصد آغوش برایت آورده‌ام
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد