لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت: آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
دلت میآید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری
نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری
تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما! پرده برداری
صدایی ازصدای عشق خوشتر نیست، حافظ گفت
اگرچه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری
میدونی قشنگی شعرهای بهمنی به چیه؟؟ به آدم امروز نزدیکه... زرنجه ردیف نمیکنه، صاف و ساده و زیبا احساس قشنگشو تبدیل به غزل میکنه... تو غزل جون نمیکنه، غزلو مشت و مال نمیده... غزل مال اینجور شاعراست، تا زمانی هم که این دست شعرا هستند، غزل هم میمونه.
تو را چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
به قول خودش
شاعر شنیدنی است