ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رضا عزیزی

یک شاخه رز، یک شعر، یک لیوان چایی
 آن‌قدر این‌جا می‌نشینم تا بیایی

 از بس که بعدازظهرها فکر تو بودم 
 حالا شدم یک مرد مالیخولیایی

 بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد
 رنگ روپوش بچه‌های ابتدایی

 یک روز من را می‌کشی با چشم‌هایت 
 دنیا پر است از این رمان‌های جنایی

 ای کاش می‌شد آخرش مال تو بودم
 مثل تمام فیلم‌های سینمایی

 امسال هم تجدید چشمان تو هستم 
 می‌بینمت در امتحانات نهایی

می بینمت؟...اما نه! مدت‌هاست مانده است 
یک شاخه رز... یک شعر... یک لیوان چایی

نظرات 1 + ارسال نظر
مرضیه شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:21

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد