ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
هر کس که شبی در ِ اتاقم آمد
با قصدِ ربودنِ چراغم آمد...!
بسپار بگویند که در منزل نیست
این بار اگر عشق سراغم آمد!
چشمان ِ تو عشق و کینه را با هم داشت
یک حسِ دوگانه، حالتی مبهم داشت
از ساز ِ مخالف زدنت ممنونم ...
اُرکستر ِغمم فقط همین را کم داشت!
یک تور سپید و صورتی بر تن شد
یک دختر ساده و رمانتیک، زن شد
دیروز تمام ِ فکر ِ او « شعرش» بود
امروز تمام ِ غصهاش «روغن» شد!
سلام و خسته نباشید من با آقای سعید ربیعی ساکن اراک که مدرک تحصیلی کامپوتر دارن و برگزیده ادبی شدند کار مهمی دارم لطفا کمکم کنید سپاسگذارم.
سلام
به وبلاگ ایشان مراجعه کنید:
ahoora64.blogfa.com