ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمدعلی جنیدی (سیاوش)

انتظاران تو را صبح دمیدن دیر شد
دوست‌داران تو را پیغام دیدن دیر شد

چشم یعقوب از غبار دیدن تو کور گشت
صبر تیغی شد به جان، پیک رسیدن دیر شد

یاد تو در لابه‌لای بال‌هایم جا گرفت
این کبوتر نامه شد، اما پریدن دیر شد

تا سراخباری زدم، خون ریخت از ناخون من
زخم دل خود زخمه شد، اما شنیدن دیر شد

آن نگاه شوق از چشمان عاشق ریخت، ریخت
آمدی، دیر آمدی، هنگام دیدن دیر شد

یک قیامت آرزوی دیدن تو داشتم
این چمن سبز است اما آن چمیدن دیر شد

جز پشیمانیم از مهمانی دنیا نبود
پشت دستی تا گزیدم پا کشیدن دیر شد

تا ز گرد هستی‌ام گفتم فشانم آستین
از غبار نیستی دامن کشیدن دیر شد

بس هنر کردی ایا صیاد، اینک شاد باش
با قفس خو کرد این وحشی، رمیدن دیر شد

آن قدر پرپر زدم در این قفس کای وای من
هم قفس بشکست و هم بالم، پریدن دیر شد

نظرات 1 + ارسال نظر
بهداد چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:20 http://mangozashteman.blogsky.com/

سلام شعر خوبی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد