ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

علی‌اکبر یاغی‌تبار - بهار مرده

در این بهار مرده‌ی بی‌عشقِ بی‌انسان
سر را مقیم شانه‌ی من کن برادرجان

سر را مقیم شانه‌ی من کن که مدت‌هاست
ابری نمی‌بارد بر این بیغوله‌ی بی‌نان


سر را به روی شانه‌ام بگذار و هق‌هق کن
سر را به بغض شانه‌ام بسپار و غم بنشان

ما گریه کردیم و قفس‌هامان قفس‌تر شد
تو گریه کن شاید دری وا شد برادرجان

تو گریه کن شاید خدای تو دری وا کرد
حتا به آن سوی عدم حتی به گورستان

اشکی بریز و خنده بر این خشک‌سالی کن
اشکی بریز و خنده کن بر درد بی‌درمان

آه ای برادرجان، برادرجان، برادرجان
با سگ نکردند آن چه با ما کرده‌اند اینان

چاووش‌خوان سفره‌ی بی‌نان‌مان کردند
با نام آبادی چنین ویران‌مان کردند

با نام آزادی صدامان را وجب کردند
ما را دچار رعشه‌های نیمه‌شب کردند

گفتند نورند و رگ مهتاب را کشتند
نارُستمان ناپدر، سهراب را کشتند

زاغان غفلت‌برده با کبکان خرامیدند
هر کورسوی مرده را خورشید نامیدند

من در عزای خنده و لبخند می‌گریم
چون مادران در ماتم فرزند می‌گریم

من هم دلم خون است از این کابوس بی‌پایان
ما را حریم هق‌هق خود کن برادرجان

آه ای برادرجان، برادرجان، برادر جان
با سگ نکردند آن چه با ما کرده‌اند اینان

ما هر دو از یک خاک و یک دنیای بن‌بستیم
ما هر دو بن‌بستیم، از این رو دل به هم بستیم

این بیدها را باد و ما را درد خواهد برد
ما هر دومان آزادسروان تهی‌دستیم

بر سفره‌ی ما تهمت بی‌قاتقی بستند
با مرده‌خواران مدیحت‌خوان نپیوستیم

گفتند هرگز نیستید اما ندانستند
دیوارشان اثبات خواهد کرد ما هستیم

هستیم و داد خویش از بیداد می‌گیریم
هستیم و می‌میریم و با مردن نمی‌میریم

در این بهارِ مرده‌یِ بی‌برگِ بی‌باران
ما را حریم گریه‌ی خود کن برادرجان

سر را به خشم شانه‌ام بسپار و ایمن باش
دنیا پر از تاریکی است اما تو روشن باش

این کودکان آیین عیاری نمی‌دانند
دل‌دل نکن لوطی، خودت داش‌آکل من باش

این باغ نازا را به آفت‌زادگان بسپار
تو جنگلی و ریشه داری، ناسترون باش

با این ملیجک‌های دست‌افشان، امیدی نیست
تو وارث ایل و تبار یاغی من باش

ای سنگِ تیپاخورده، ای دیوار پاییزی
وقت است از خواب هزاران ساله برخیزی

این روسپی در خورد نام کهنه‌مردان نیست
باید به مهر مادریِ مادری دیگر بیاویزی

من هم دلم خون است از این کاشانه‌ی ویران
حالا تو دوش هق‌هق من شو برادرجان

نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:57

یه سوال، فامیلی واقعی شاعر یاغی تبار نیست، درسته؟

به احتمال زیاد نه، نیست.

مهرناز عطایی جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 17:31 http://mehrnazatai.blogfa.com

هست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد