ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

جلیل صفربیگی

کم نامه‌ی خاموش برایم بفرست
از حرف پُرم، گوش برایم بفرست
دارم خفه می‌شوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست


با حوصله کیف و چمدانم را بست
-انگار که دست و پای جانم را بست-
گفتم که بگویم چقدر دوس... ولی
با بوسه‌ی محکمی دهانم را بست

بنویس که عشق آخرم، باران است
این چتر همیشه بر سرم باران است
بگذار که پاک آبرویم برود
بنویس که دوست دخترم باران است

این شعر چه نقش و آب و رنگی شده است
انگار که حک به روی سنگی شده است
بیت لب من به روی بیت لب تو
به‌به! چه رباعی قشنگی شده است

من بی‌تو... مگر... مگر منی بی‌تو هست
از زندگی بدون تو شُستم دست
می‌خواستم از دست خودم بگریزم
مرگ آمد و بند کفشهایم را بست

دریا به سرش زده پری می‌رقصد
ناهید کنار مشتری می‌رقصد
بانو تو مگر چه کرده‌ای با عالم
با عشق تو رود، بندری می‌رقصد

در حقّ دلم چه کار خوبی کردم
با ماه و ستاره پای‌کوبی کردم
با بوسه تمام دوستت دارم را
بر روی لب تو خال‌کوبی کردم

می‌لرزم و ضعف دید دارم دکتر
مجنونم و شکل بید دارم دکتر
لب‌های من از تب جنون می‌سوزند
بوسیدگی شدید دارم دکتر

کم زندگی مرا نمایش بدهید
تابوت برای من سفارش بدهید
باید بروم گور خودم را بِکَنم
لطفاً دو سه سطر مرگ را کش بدهید

سی‌ساله شدم هنوز کودک هستم
 هم‌بازی باد و بادبادک هستم
عاشق بشوم؟ نه! بچه‌ها منتظرند
من مادر چند کفش‌دوزک هستم

با دیدن تو دست و دلم می‌لرزد
زیبایی تو چه‌قدر وحشتناک است
انگار که چاره‌ای ندارم دیگر
دختر!پدر تو بود چوپان می‌خواست؟

دل-بی‌تو- درون سینه‌ام می‌گندد
غم از همه سو راه مرا می‌بندد
امسال بهار بی‌تو یعنی پاییز
تقویم به گور پدرش می‌خندد

مصراع نخست: من تو را می‌بوسم
در مصرع بعد هم تو را می‌بوسم
ایراد ندارد! به کسی چه؟ اصلاً
شعر خودم است من تو را می‌بوسم

در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست

من از سر شعر دست اگر بردارم
شاید سر راحت به زمین بگذارم
خوابم که نمی‌برد به این زودی‌ها
باید دو هزار گرگ را بشمارم

نظرات 4 + ارسال نظر
مرضیه یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:59

خیلی با حال بود...خوشمان آمد...

یاد بابا شاه قهوه تلخ افتادم که هی میگه "ببوسیَم"

جالبه
یه روز شادی
یه روز غم

مرضیه دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:12

چارلی چاپلین میگه: خوشبختی یعنی فاصله یک بدبختی تا بدبختی بعدی...

توانایی خندیدن به بدبختی، خود خوشبختی است.

ایمان چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:46

خیلی زیبا بودن از دَم...
:)

بیر قیز یکشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:19 http://zeynablotfi.blogfa.com

فوق العاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد