ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

صائب تبریزی

شرم از حضور مرده‌دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ مزار کن

خود را شکفته‌دار به هر حالتی که هست
خونی که می‌خوری به دل روزگار کن

شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار گوهر جان را نثار کن

تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟
یک چند هم به مصلحت عشق کار کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد