ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
امروز نصیحت نتوان کرد دو کس را
پیران هوی را و جوانان هوس را
گاوان شکمسیر به دنبال چرایند
از سفرهشان کم نکنی سیر و عدس را
از گاو به جز رایحهی یونجه مپرسید
از خار مخواهید به جز جذبهی خس را
دم میزند از علم و عمل، لیک نداند
استاد شما فرق همین حرص و هرَس را
علامهی دین، مفتی دهر است ولی حیف
فرقی نشناسد لغت فُرس و فرَس را
خواب است و خیال است و دروغ است و شلو غ است
زنگولهی تابوت هوس کرده جرس را
این وزوزشان از سر آن است که روزی
در خانهی سیمرغ نشاندند مگس را
پیرند ولی چشم به دنیا نگشودند
چون پستهی لببسته، مکیدند نفس را