ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سعید بیابانکی - خاک‌بوس همه‌ی شهیدان

میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی‌آشیان در آوردیم

وجب‌وجب تن این خاک مرده را کندیم
چه قدر خاطره‌ی نیمه‌جان در آوردیم


چه قدر چفیه و پوتین و مُهر و انگشتر
چه قدر آینه و شمع‌دان در آوردیم

لبان سوخته‌ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما‌پزان در آوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چه قدر از دل سنگت جوان در آوردیم

چه قدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان در آوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرویم - نان  در آوردیم -

برای این که بگوییم با شما بودیم
چه قدر از خودمان داستان در آوردیم

به بازی‌اش نگرفتند و ما چه بازی‌ها
برای این سر بی‌خانمان در آوردیم

و آب‌های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد