شکر خدا که اهل جدل همزبان شدند
با هم به سویِ کعبة عزّت روان شدند
شکر خدا که گردنهگیران محترم
بر گلّههای بی سر و صاحب شبان شدند
شکر خدا که کمکمک از یاد میرود
روزی که پشت نعش برادر نهان شدند
شکر خدا که مسجد و محراب شهر نیز
یکباره ـ پوستکنده بگویم ـ دکان شدند
جمعی، چنان قدیم، هر آن را که سر فراشت
قربان مادر و پدر و خانمان شدند
یعنی دوباره دشمنِ سوگندخورده را
با استخوان سینة خود نردبان شدند
مانند بارهای دگر بعدِ گیر و دار
بر خون خویش و نعش پدر میهمان شدند
*
هر کس به گونهای به هدر داد آن چه داشت
یک عدّه هم که سگ نشدند استخوان شدند
اینجا چقدر عوض شده!!
قالبش قشنگه، ولی فونتش ریزه
از همه جالبتر اون خط و فلش زیر عناوین اصلی توی حاشیه است...
البته هنوز نظرات اینجا شکلک نداره، اما بالاخره من واسه گذاشتن شکلک یه راهی پیدا میکنم
این تستی است برای وبلاگ اصلی.
به خاطر نقاط ریز محوی که در پس زمینه داره، متن مطالب به خوبی خوانده نمی شه.
شکلک نظرات رو نگاه می کنم و فکری هم برایش می کنم.
ممنون که منو تحت نظر دارید.
مراقب باشید !!! چون شما همواره تحت نظرید
این قالبا هم مثل آدمان. هر کدومشون یه خوبی هایی دارن و البته یه بدی هایی...
این گیر دادنای من همه اش از بی وبلاگیه (میدونید که بی وبلاگی من یه چیزی تو مایه های اجاق کوریه... یعنی خواستن و نتوانستن)
شاید هم توانستن و نخواستن؟
اینجا چقدر خوشگل شده
دوستش دارم... عشقولیه
خواستن و نتوانستن، یا توانستن و نخواستن... نتیجه هر دوش یکیه، اونم آویزونی من به وبلاگ شماست
آهان، اینم بگم... با عرض شرمندگیه این قالب به طرز شدیدناکی دخترونه است
بیشتر به خاطر قلمی که بالای قالب است انتخابش کردم نه قلب ها
و مگه نه اینکه اکثر مخاطب اشعار عاشقانه دخترا هستند؟
قالب که نماینده مخاطب نیست، نماینده نویسنده است
مگه نه اینکه نویسنده پسره؟؟
قسمتی از ما، از چیزی تشکیل شده که دیگران می پسندند.
این هم یک جمله قصار که توی قسمت نظرات خرج شد.
می توانید به جای کلمه دیگران، از دوستان هم استفاده کنید.