ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

محمدکاظم کاظمی - شب هم‌چنان سیاه

حلق سرود پاره‌، لب‌های خنده در گور
تنبور و نی در آتش‌، چنگ و سَرَنده در گور
این شهرِ بی‌تنفّس لَت‌خوردة چه قومی است‌؟
یک سو ستاره زخمی‌، یک سو پرنده در گور
دیگر کجا توان‌بود، وقتی که می‌خرامد
مار گزنده بر خاک‌، مور خورنده در گور
گفتی که جهل جانکاه پوسیدة قرون شد
بوجهل و بولهب‌ها گشتند گَنده در گور

اینک ببین هُبل را، بُت‌های کور و شَل را
مردان تیغ بر کف‌، زن‌های زنده در گور
جبریل اگر بیاید از آسمان هفتم‌
می‌افکنندش این قوم‌، با بال‌ِ کنده در گور



 
گفتند: گُل مرویید، این حکم‌ِ پادشاه است‌
چشم و چراغ بودن‌، روشن‌ترین گناه است‌
حدّ شکوفه تکفیر، حکم بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید، جای ستاره چاه است‌
آواز پای کوکب در کوچه‌ها نپیچد
در دست‌ِ شحنه شلاّ ق همواره روبه‌راه است‌
مغز عَلَم‌به‌دوشان تقدیم مار بادا
وقتی که کلّه‌ها را خالی‌شدن کلاه است‌
صابون ماه و خورشید صد بار بر تنش خورد
امّا چه می‌توان کرد؟ شب همچنان سیاه است‌
ناچار گُل مرویید، از نور و نی مگویید
وقتی به شهر کوران‌، یک‌چشمه پادشاه است‌
 
 
شهری که این‌چنین است‌، بی‌شهریار بادا
یعنی که شهریارش رقصان‌ِ دار بادا
تا ردّ پای نااهل در کوچه آشکار است‌،
سنگ آذرخش بادا، چوب اژدهار بادا
قومی که خارِ وحشت بر کوی و بر گذر کاشت‌
در کوره‌های دوزخ‌، آتش‌بیار بادا
حتّی اگر اذانی از حلقشان برآید،
بانگ کلاغ بادا، صوت حمار بادا
گفتند: سر بدزدید، گفتیم‌: سر نهادیم‌
گفتند: لب ببندید، گفتیم: عار بادا
با پتک اگر نکوبیم بر کلّه‌های خالی‌
مغز علم‌به‌دوشان تقدیم مار بادا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد