ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت
*
ترسِ جان پشت درِ مکّه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آمادة طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بوالهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت
هُبلی گشته به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزة نوبر چه کند؟ آن کردی
*
چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دینِ کاملشده و مردمِ ناکامل را
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کورِ بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است
شعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست
فرقِ تیغ علوی با زرِ سفیانی چیست
*
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت
از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیکتر است
سوسمار از شکم و کیسة پُر نیکتر است
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفتة پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت
عالی بود!! واقعا محظوظ شدم!!! خیلی قشنگ بود، خیلی ی ی ی