اهل گردم، دل دیوانه اگر بگذارد
نخورم می، غم جانانه اگر بگذارد
گوشهای گیرم و فارغ ز شر و شور شوم
حسرت گوشهی میخانه اگر بگذارد
عهد کردم نشوم همدم پیمانشکنان
هوس گردش پیمانه اگر بگذارد
معتقد گردم و پابندُ و زِ حسرت بِرَهم
حیرت این همه افسانه اگر بگذارد
هم چو زاهد، طلبم صحبت حوران بهشت
یاد آن نرگس مستانه اگر بگذارد
شمع میخواست نسوزد کسی از آتش او
لیک پروانهی دیوانه اگر بگذارد
شیخ هم رشتهی گیسوی بتان دارد دوست
هوس سبحهی صد دانه اگر بگذارد
دگر از اهل شدن کار تو بگذشت «عماد»
چند گویی دل دیوانه اگر بگذارد
سلام در انجمن ادبی بخارا عضو شوید