ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

۴ رباعی از انوری ابیوردی

مسکین دل من چو محرم راز نیافت
وندر قفس جهان، هم‌آواز نیافت
اندر سر زلف خوب‌رویان گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
ـــــ
در کوی تو هیچ کار من ناشده راست
ایام به کین خواستن من برخاست
آخر به دلت گذر کنم چون بروم
کان دل‌شده کِی رفت و چه‌گونه است و کجاست؟
ـــــ
با روی تو از عافیت افسانه بماند
وز چشم تو عقل شوخ و دیوانه بماند
ایام ز فتنۀ تو در گوشه نشست
خورشید ز سایۀ تو در خانه بماند
ـــــ
دی، ما و می و عیش خوش و روی نگار
امروز، غم و غریبی و فرقت یار
ای گردش ایام، تو را هر دو یکی‌ست
جان بر سر امروز نهم، دی باز آر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد