به رغم آتش آن چشمهای جذابه
ز عشق همنفسی خواستم نه همخوابه
عجب زمانه ظاهرپسند نامردیست
کشیده مردم روراست را به صلابه
سیاوشانه ز آتش گذشتهام اما
دو قطره اشک نیامد به چشم سودابه
صدا زدم دگر اسباب پاک بودن چیست؟
ز حجره سر به در آورد شیخ و گفت: آفتابه