ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
پریشانان، پری را میپرستند
گدایان، گوهری را میپرستند
بت بوداییان از جنس رقص است
اگر نیلوفری را میپرستند
دل ساقی هزاران دور خون شد
که مستان ساغری را میپرستند
اگر جمع پرستوها گسسته است
بهار پرپری را میپرستند
قیامت را نمیبینند آنان
که صور محشری را میپرستند
خبر از دین مداحان ندارم
خطیبان منبری را میپرستند
سواران پرچمی را میستایند
دلیران سنگری را میپرستند
چه میدانند اینان از شهیدان
که خون و خنجری را میپرستند
خدا را عالمان و مفتیان هم
کتاب و دفتری را میپرستند
به بیت الله رفتم دیدم این قوم
به جای او دری را میپرستند
گناه از چشم و گوش بسته ماست
که این کوران کری را میپرستند
صدای اعتراضی نیست اینجا
ابوذرها زری را میپرستند
خوشا آنان که دور از این جماعت
خدای دیگری را میپرستند