ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای آفتاب به شب مبتلا خداحافظ
غریبواره دیرآشنا خداحافظ
به قلهات نرسانید بخت کوتاهم
بلندپایه بالابلا خداحافظ
تو ابتدای خوش ماجرای من بودی
ای انتهای بد ماجرا خداحافظ
به بسترت نرسیدند کوزههای عطش
سراب تفته چشمهنما خداحافظ
«میان ماندن و رفتن درنگ میکشدم»
بگو سلام بگویم - و یا خدا حافظ -
اگر چه با تو سرشتند سرنوشت مرا
ولی برای همیشه تو را خداحافظ
مجتبیٰ فرد
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1387 ساعت 18:51
خیلی قالبت قشنگه