ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رهی معیّری

چاره‌ من نمی‌کنی، چون کنم و کجا برم؟
شکوه بی‌نهایت و خاطر نا‌شکیب را

گر به دروغ هم بُوَد، شیوه مهر، ساز کن
دیده عقل بسته‌ام، کز تو خورم فریب را



یا عافیت از چشم فسون‌سازم ده
یا آن‌که زبان شِکوه‌پردازم ده

یا درد و غمی که داده‌ای، بازش گیر
یا جان و دلی که بُرده‌ای، بازم ده
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد