ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
چاره من نمیکنی، چون کنم و کجا برم؟
شکوه بینهایت و خاطر ناشکیب را
گر به دروغ هم بُوَد، شیوه مهر، ساز کن
دیده عقل بستهام، کز تو خورم فریب را
•
یا عافیت از چشم فسونسازم ده
یا آنکه زبان شِکوهپردازم ده
یا درد و غمی که دادهای، بازش گیر
یا جان و دلی که بُردهای، بازم ده