ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بگو به باد که زلف رهام را ببرد
بچیند از لب من، بوسههام را ببرد
بگو به باد خدایا که مهربان باشد
صداش را برساند، صدام را ببرد
بگو رسید به لب، جانم از خداحافظ
برای او گل و صبح و سلام را ببرد
هزار مرتبه گفتم که کاش برگردد
کسی نبود برایش دعام را ببرد
سفر دراز شد و عمر صبر من کوتاه
کسی به یوسف من این پیام را ببرد:
«بگیر دست مرا ای عزیز دور از دست
که مرگ آمده تا جای پام را ببرد»
•
بگو به باد که زلف رهام را ببرد
برایش این غزل ناتمام را ببرد
کار خوبی بود
سلام
شعر تو چون سرزمینم زیباست
تشریف بیاری bernet
اخرش را خدا نکند
سلام حالتون چطوره؟
شعر تونو همیشه زمزمه می کنم
به وب من هم بیا
خوشحال میشم
سلام
استفاده کردیم
با غزلی به روزم
سلا م خانم سالاروند
خوبین ؟این شعر زیباتو ن رو حفظم -واقعا جزء شاهکارهای شماست- خ.شحال میشم اگه توی "غزل قهوه " به یک فنجان غزل دعوتتون کنم
ای بابا
شعر زیبایی بود مرسی