ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

رحیم معینی کرمانشاهی

خانمان‌سوز بود آتش آهی، گاهی
ناله‌ای می‌شکندش پشت سپاهی، گاهی 

گر مقدّر بشود، سلک سلاطین پوید
سالک بی‌خبر خفته به راهی، گاهی

قصّه‌ی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی، گاهی

هستی‌ام سوختی از یک نظر، ای اختر عشق
آتش‌افروز شود، برق نگاهی، گاهی

روشنی‌بخش از آنم که بسوزم چون شمع
روسپیدی بُوَد از بختِ سیاهی، گاهی

عجبی نیست، اگر مونسِ یار است رقیب
بنشیند بَرِ گل، هرزه گیاهی، گاهی

چشمِ گریان مرا دیدی و لبخند زدی
دل برقصد به بر از شوقِ گناهی، گاهی

اشک در چشم، فریبنده‌ترت می‌بینم
در دلِ موج ببین صورتِ ماهی، گاهی

زردرویی نَبُود عیب، مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمنِ کاهی، گاهی

دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهرِ طوفان زده، سنگی‌ست پناهی، گاهی
نظرات 1 + ارسال نظر
روح زایی چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:55 http://www.roohzaee.persianblog.ir

سلام دوست عزیز
مرسی از ردپای سبزت.
آپم
منتظرتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد