ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفتهی ما را ببین و دلگشایی کن
دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست
ببین به گوشهی چشمی و خودنمایی کن
ز روزگار میاموز بیوفایی را
خدای را که دگر ترک بیوفایی کن
بلای کینهی دشمن کشیدهام ای دوست
تو نیز با دل من، طاقتآزمایی کن
شکایت شب هجران که میتواند گفت
حکایت دل ما با نیِ «کسایی» کن
بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن
نوای مجلس عشاق نغمهی دل ماست
بیا و با غزل «سایه» همنوایی کن
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 19:10