ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

کمیل قاسمی

کارِ جهانِ خراب از بادا ـ مبادا گذشته
آخر چه‌گونه بگویم: آب از سرِ ما گذشته

در انتظارِ رسول‌اند این قومِ در خود معطّل
غافل از این‌که پیمبر از نیل تنها گذشته

این خطّ سرسبزی و این باغ و بهاران ـ ببینید!
یعنی که رودِ زلالی روزی از این‌جا گذشته

در پای عهدی که بستیم ـ ای عشق! ـ ما با تو هستیم
یک‌شب غریبانه بگذر، بنگر چه بر ما گذشته

آن خشک‌سالی تو را هم خوار و خسیسانه پرورد؟!
پنهان مکن گندمت را ... روز مبادا گذشته

اُفتان و خیزان و سوزان بادی وزید از بیابان
می‌گفت مجنونِ خسته از خیرِ لیلا گذشته

در نسخه‌ی آخرینم، دل‌خون طبیبم نوشته
باید مدارا کنی، مرد! کار از مداوا گذشته
نظرات 1 + ارسال نظر
هادی پوران پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 17:46

آقا خیلی حال کردیم عالی بود از نگاه منحصر به فردت که همیشه توی شعرات هست اینجا هم استفاده کردی چشم مایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد