ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
شبها که بغض میکنی دنیا سکوت میکنه
زمان به صفر میرسه زمین سقوط میکنه
شبها که بغض میکنی به مرز مرگ میرسم
به گریه کوچ میکنم ببین چهقدر بیکسم
دریایی از آرامشی، من طرحی از خروش رود
زیباترین شعر جهان، چشمان غمگین تو بود
ما از کدوم ساعت شب درگیر این تولدیم
که دیر به هم رسیدیم و بیوقفه شکل هم شدیم
تو که به غنچه کردن گلهای باغچه دلخوشی
از عمق خاکستر شب چهگونه شعله میکشی؟
فرصت بده گریه کنم که بینهایت عاشقم
فکر گریز از شب و توفان این دقایقم
بگو کجای زندگیم گم شده بودی عشق من
که خاطرات من همه در تو خلاصه میشدن
مجتبیٰ فرد
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 ساعت 10:09