ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بهار آمده، تنها بهار میداند
که قدر یار سفرکرده یار میداند
رها شدهست و گرفتار قلب من، این را
کسی که شد به غم تو دچار میداند
چهها به روز من آورد شب، شب چشمت
فقط مدّبر لیل و نهار میداند
بهار غیر شقایق گلی نخواهم چید
که داغدار، غم ِ داغدار میداند
تو آمدی، غم شیرین و شادی تلخی ست
چنان که عاشق چشمانتظار میداند
برای ماندنت اسفند دود خواهم کرد
بهار میرود اما بهار میداند
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 1 فروردینماه سال 1395 ساعت 12:24