ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

سجاد رشیدی‌پور

به بند می‌کشدم هر دمی به آزاری
زمانه‌ی قدری، روزگار غدّاری

مرا یه پند مبند ای رفیق! من اینم:
بدم؟ عبوسم؟ مغرور و سرکشم؟ آری!

دلم به وعده‌ی همراهی که خوش باشد؟
که نیست پشت سرم غیر سایه‌ام، یاری

اگر که بود رفیق شفیق، معدودی
اگر که هست فریب رفیق، بسیاری

نشسته بر جگرم زخم‌های حیله و نیست
به گوش منتظرم نعره‌های عیّاری

«به شانه‌های کسی غیر خویش، تکیه مکن»
مرا نهیب زد و ریخت کهنه‌دیواری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد