-
مهدی مظاهری
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 18:16
مکر دنیا را به مکری تازه بیتأثیر کن زندگی تغییر خواهد کرد، پس تغییر کن زندهام با آرزوی مرگ، زیرا گفتهای مرگ را از آرزوی زنده بودن سیر کن خواب دیدم غنچهای روی لبم روییده است خواب دیدم عاشقم! خواب مرا تعبیر کن شیر را شرمندهی چشمان آهوها مخواه یا نهان کن خویشتن را یا مرا زنجیر کن هر چه ماندم چشم در راه تو، عاشقتر...
-
اصغر عظیمیمهر
سهشنبه 13 مردادماه سال 1394 16:38
ماندهام از رفتنت سر در گریبان همچنان تو شدی آرام و من هستم پریشان همچنان تو شدی آزاد و رفتی در پی دنیای خود من ولی در گوشهی تاریک زندان همچنان شد تمام شهرها آباد غیر از شهر من مانده بعد از جنگ هم با خاک یکسان همچنان چارهی بیماری مزمن به غیر از صبر چیست؟ درد من گویا ندارد بی تو درمان همچنان وقت طوفان هرکسی در...
-
نفیسه ساداتموسوی
یکشنبه 11 مردادماه سال 1394 17:24
با این همه جدایی، دنیا ادامه دارد تلخ است و سخت و مبهم، اما ادامه دارد مجنون اگر چه چندیست، دست از جنون کشیده لطفاً به او بگویید: «لیلا ادامه دارد»
-
مهدی مظاهری
شنبه 10 مردادماه سال 1394 17:48
اگر چه خلق مرا از تو بر حذر دارند از اشتیاق من و چشم تو خبر دارند در قفس بگشایید تا نشان بدهم پرندگان قفس نیز بال و پر دارند نسیم! منتظر کیستی به راه بیفت هزار قاصدک اینجا سر سفر دارند گمان مکن دل آتشفشانم از سنگ است که قلههای جهان قلب شعلهور دارند عجیب نیست اگر دشمن خودم باشم درختها همه در آستین تبر دارند
-
پونه نکویی
جمعه 9 مردادماه سال 1394 23:35
تا که عطر تو میرسد به مشام عاشقت میشوند شببوها بادها میوزند و بیخبرند از پریشانهوایی قوها از ازل پایبند مردابند، دل مردابدیدهای دارند چند تا از کبوتران بفرست که بپرسند از دل قوها زیر بال کبوتران حرم گنبدی از طلاست میدانم که پریزادهای دریا را بعد عمری چه کار با جوها بال قوها نمیرسد به ضریح تا کبوتر شوند...
-
حسین زحمتکش
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1394 22:13
با آن نگاه خیره و با آن دو چشم لات من أینَ لی مفر و من أینَ لی نَجات ما کان فی عُیونِکَ لو کان للیَهود یک روز فتح میشده از نیل تا فرات باید که سوخت در شرر عشق چاره چیست؟ فی بُعدِها عذابٌ و فی قُربِها مَمات قد کُنتِ فی المُقابل و الدَمعُ حائلٌ عکس تو رد نمیشود از شیشههای مات در لابهلای موی تو سرگشتگی بس است یکفی...
-
مهدی غلامی
سهشنبه 6 مردادماه سال 1394 23:50
رفتن همیشه جملهای کوتاه و مختوم است یک عمر اما باز خوانی میشود مریم رفتن همیشه مثل مرگ دوستی نزدیک منطق ندارد ناگهانی میشود، مریم رفتی که برگردی ولی رفتی که رفتی من دنبال تو کوچه به کوچه راه افتادم سگپرسههایم در مسیر رفتنت دارد تبدیلِ به بیخانمانی میشود، مریم هر گاه احوال تو را از تخت میپرسم یک پاسخ...
-
مژگان عباسلو
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 21:53
روی گرداندی و بر من یک نگاه انداختی روی گرداندی و من را یاد ماه انداختی روی گرداندم نبینم شب سر بام کهای کی به جز من را به این روز سیاه انداختی خیل مژگان و کمان ابرو و تیر نگاه... تا رسیدی لرزه بر قلب سپاه انداختی شاد و غمگین، مستم و هشیار، آباد و خراب خوب میدانی چه آشوبی به راه انداختی «با دل خونین لب خندان بیاور...
-
آصف فکرت
شنبه 13 تیرماه سال 1394 17:40
تو اگر ماه شوی، من شب یلدای تو هستم تو اگر مهر شوی، من گل خورشیدپرستم تو مشو مهر، مشو ماه، چوناین باش که هستی و مرا نیز هماین آینه میدار که هستم پر و بالم چه گشایی؟ سر پرواز ندارم که مرا بند خوش آمد، چو به دام تو نشستم دگران شاد بدانند که در دام نیفتند من همه شاد به اینم که ز دام تو نجستم به خود آرم ز نسیمی، ز خودم...
-
مجید افشاری
جمعه 12 تیرماه سال 1394 13:49
باری سوار گُردهی مردم نکردهایم خود را به نعمتی گذرا، گم نکردهایم گر در تنور دست تهی پیش بردهایم یک جو طمع به حرمت گندم نکردهایم دریای شوربخت صبوریم و سالهاست طوفان کشیدهایم و تلاطم نکردهایم جنگل گواه باش اگر خانه سرد بود یک شاخه از درخت تو هیزم نکردهایم ما را به جرم آینه بودن شکستهاند زیرا به روی رنگ، تبسم...
-
جواد مزنگی
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 16:51
از تماشای تو هر کس رو به حیرانی رود اختیار از دست مجنونهای تهرانی رود باغ رویت را نشان ده تا که از زیباییاش آبروی قالی معروف کرمانی رود با حضور فرم شمشیری ابروهای تو خاصیت از تیغهی چاقوی زنجانی رود رنگ روی گونههای تو اگر پیدا شود رنگ و رو از زعفرانهای خراسانی رود گلگلیهای قشنگ دامنت، آوازهاش در میان دختران ناز...
-
نغمه مستشارنظامی
دوشنبه 11 خردادماه سال 1394 18:22
طوطی خانگی نمیخواهد همهی عمر در سفر باشد همدمش را رها کند در باغ، همدم باد دربهدر باشد گر چه زیباست نقش این بستان، گر چه عطر هوا فرحبخش است چه هوایی؟ چه باغ و بستانی؟ دل که از یار بیخبر باشد یک گل سرخ دیدم و گفتم، کاشکی مادرم هم اینجا بود باد در را به هم زد و گفتم: کاشکی پشت در، پدر باشد • طوطی خانگی منم که دلم...
-
امیرحسین الهیاری
شنبه 9 خردادماه سال 1394 17:47
چهقدر گرمی آغوش تو، فشردن داشت چهقدر سینهات ای یار، سر سپردن داشت زمان، شبیه نفسهای عاشقانهی من که در هوای تو دم میزنم، شمردن داشت قمارِ عشق عزیزان، هماره باختنیست چه ناشیانه زلیخا هوای بردن داشت چو گل هماین که لب غنچه را فرو میبست چهقدر حسرت لبهای یار، خوردن داشت کنون حکایت ما را به داستان بردند که آبروی...
-
علی صفری
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1394 00:30
بدنت بکرترین سوژهی نقاشیها و لبت منبع الهام غزلپاشیها با نگاهت همهی زندگیام بر هم ریخت عشق شد سادهترین شکل فروپاشیها چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت مثل چاقو که بیفتد به کف ناشیها ماهی قرمزم و دلخوشیام این شده که عکس ماه تو بیفتد به تن کاشیها بنشین چای بریزم که کمی مست شویم دلخوشم کرده هماین پیش تو...
-
تقی سیّدی
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 03:40
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی تا پیش تو آورد مرا، بعد تو را برد قلبم شده بازیچهی دنیای روانی باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری وقتی همه دادند به هم دست تبانی در چشم همه روی لبم خنده نشاندم در حال فرو خوردن بغضی سرطانی آیا شده از شدت دلتنگی و غصه هی بغض کنی،گریه کنی، شعر بخوانی؟...
-
ملا احمد نراقی
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1394 02:06
عمریست که اندر طلب دوست دویدیم هم مدرسه هم صومعه هم میکده دیدیم با هیچ کس از دوست ندیدیم نشانی از هیچ کسی هم خبر از او نشنیدیم در کنج خرابی پس از آن جای گرفتیم تنها و دل افسرده و نومید خزیدیم سر بر سر زانو بنهادیم و نشستیم هم بر سر خود خرقه صد پاره کشیدیم هر تیر که آمد همه بر سینه شکستیم هر تیغ که آمد همه بر فرق...
-
مرتضی لطفی
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1394 10:22
با سر به تنگنای گریبان گریختم آزادیام بس است، به زندان گریختم روزی برای جلوه به هر قیمتی که بود گوهر به دست، سوی خیابان گریختم بیچاره من! که در طلب جرعهجرعه شعر از روستای خویش به تهران گریختم بیچاره من! که تاب تسلط نداشتم از کدخدا به شهر خدایان گریختم بیچاره من! که فکر تلافیم بود و بس نان از کفم گریخت، من از نان...
-
کامل جهرمی
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1394 09:45
در مدرسه و صومعه بسیار دویدم از علم و عمل، چاشنی عشق ندیدم تحقیق نمودم، چه مسائل، چه دلایل حرفی که دهد بوی ز عشقی نشنیدم در ظلمت اوراق سیهشان همه عمر صد چشمه نظر کردم و آبی نچشیدم تقلید و جدل را همه آماده و حاضر کاین حرف که گفتی به فلان حاشیه دیدم این مسالهدانان، همه حمّال کتابند گردیدم و زین قوم، به مردی نرسیدم...
-
محمدرضا طاهری
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1394 02:11
مثل لالاییست در گوش خلایق، شیونم عاقبت خود را میان شهر، آتش میزنم ساده بودم، فکر میکردم حراست کردهام با خطوط دفترم از مرزهای میهنم از تمام دلخوشیهای جهان دل کندهام روز و شب چشمانتظار لحظهی جان کندنم باز در آیینه تصویرم کمی ناآشناست از صدای خویش میپرسم که این آیا منم؟! از تب عشق است یا داغ برادر کاین چوناین...
-
آرش شفاعی
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1394 02:56
مثل تندیس فرو ریخته کورم، لالم جسد زندهی در معرض اضمحلالم مثل وقتی که تو رفتی به سفر، غمگینم مثل وقتی که بخندی به کسی، بدحالم گاه میگویم از زندگیام خسته شدم گاه میگویم مرگ آمده استقبالم کودک تشنهی آغوش توام بیخود نیست صبحها یکسره غر میزنم و مینالم خواستم با نفست لحظهای آرام شوم گوشیات گفت که از صبح سحر،...
-
محمدکاظم کاظمی
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1394 12:09
ای قوم! با قیام نشستن مخالفم با غیر تیغ، هر چه که آهن، مخالفم گفتید گریه است که تنها سلاح ماست گیرم که این درست، ولی من مخالفم با حلق، اگرنه در پی تکبیر، دشمنم با سنگ، اگر نه سنگ فلاخن، مخالفم این سر سلامت است، ولی کاشکی نبود من با سری که بر سر گردن، مخالفم
-
عبدالمهدی نوری
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 15:46
عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفت تا که در اوج بهاران، برگریزانش گرفت عمری از گندم نخورد و دانهدانه جمع کرد عشق تو آتش شد و در خرمن جانش گرفت ابرهای تیره را دید و دلش لرزید... باز فالی از دیوان افکار پریشانش گرفت: «یاری اندر کس نمیبینم» غزل را گریه کرد تا به خود آمد دلش از دوستدارانش گرفت پس تو را نوشید و دستت را...
-
علیرضا قزوه
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 01:44
دلم تنگ است و دلتنگاند دلتنگان و دلریشان شب قدر است لبخندی بزن، مولای درویشان اگر همسو نمیگردند با فریادهای تو نمیگریند دلریشان، نمیچرخند درویشان هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمیفهمند فراواناند بدخواهان و بسیارند بدکیشان رها از خود شدم آن قدر این شبها که پنداری نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان به...
-
علیاکبر یاغیتبار
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1394 02:09
خون قبیلهی پدرم عبری است، خط زبان مادریام تازی از بس که دشنه در جگرم دارم، افتادهام به قافیهپردازی جسمم به کفر نیچه میاندیشد، روحم به سهروردی و مولانا یک قسمتم یهودی اتریشی است، یک قسمتم مسیحی قفقازی دیروز کلب آل علی بودم امروز عبد بیت فلانالله من دستپخت مادرم ایرانم مونتاژ کارخانهی دینسازی اندیشههای من هگلی...
-
حمیدرضا برقعی
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1394 00:58
مولای ما نمونهی دیگر نداشته است اعجاز خلقت است و برابر نداشته است وقت طواف دور حرم فکر میکنم این خانه بیدلیل تَرَک بر نداشته است دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینهای برای پیمبر نداشته است سوگند میخورم که نبی، شهر علم بود شهری که جز علی درِ دیگر نداشته است طوری ز چارچوب درِ قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در...
-
امیر اکبرزاده
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1394 01:45
باید خبر را بیخبر باشی بفهمی در انتظارش پشت در باشی بفهمی حال مرا وقتی که در فکر تو غرقم از من مگر دیوانهتر باشی بفهمی آیا چه میدانی از این خاکستر سرد؟ در عشق باید شعلهور باشی بفهمی یکدو قدم نه... شعر را باید که وقتی یک عمر با من همسفر باشی بفهمی بیهوده فرزندم نمیخوانم غزل را حس مرا باید پدر باشی بفهمی • بهتر...
-
حسین منزوی
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1394 23:14
فرود آمدم از بهشتت در این باغ ویران خدایا فرود آمدم تا نباشم جدا زین اسیران خدایا مگر این فراموشخانه به زیر نگین شما نیست؟ که کس حسبحالی نپرسید از این گوشهگیران خدایا پشیمانم از زر شدنها مرا آن مسی کن که بودم به خود باز گردان مرا و ز غیرم بمیران خدایا به جز سایههای ابوالهول در این لوح وحشت عیان نیست چه خشت و چه...
-
بنیامین دیلم کتولی
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1394 09:40
به ایمان ضعیفی بستهام این قلب پر شَک را چون آنهایی که میبندند با نخ، بادبادک را یقین دارم که در تاراج گندمزار خواهی دید کلاغی را که با خود میبرد قلب مترسک را دلم بر پاشنه میچرخد و آرام میخواند یکی بردارد از لولای در این جیرجیرک را جهان در پیش پایم سنگها انداخت امّا من به دریا میرسانم عاقبت این رود کوچک را...
-
محمدرضا شرافت
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1394 13:16
شدم مانند رود از بارشی جریان که میگیرد که من بدجور دلتنگ توام باران که میگیرد دلم تنگ است میدانی پناهم شانههای توست کمی اشک است درمانش دل انسان که میگیرد من آن احساس دلتنگیِ ناگاهِ پس از شوقم شبیه حس دیدارم ولی پایان که میگیرد غروبی تلخ و دلگیرم غروب دشت تنهایی دل دشتم من از نیناله چوپان که میگیرد چه بیراهم...
-
امیرعلی سلیمانی
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1394 09:44
خشک شد گلهای گلدان و غذا سر رفته بود در نبودش زندگی از دست ما در رفته بود آه ای گلدان خالی، خشک باشی بهتر است لالهای که عاشق ما بود، پرپر رفته بود آن که عمری خندهاش چشم و چراغ خانه بود بیگمان دیگر نمیخندید، دیگر رفته بود پس چه شد امروز از ما زودتر خوابش گرفت او که هر شب دیرتر از ما به بستر رفته بود زیر لب دیدم...