ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
دامنت باغیست از انگورها
گریهات لبخند مینیاتورها
گرم مثل رنگهای چشم توست
سایهروشنهای آباژورها
قمصری در روسری داری که هست
دورگلبرگ لبت زنبورها
دیدنت از دور هم زیباست... ها
مثل آواز دهل از دورها
لعبت حافظ، بخارا شهر نیست
این سپاهان، بم و نیشابورها
مژده موعود یسنا سوشیانت
دختر رویایی وخشورها
خنده کن تا نت بگیرد ذوالفنون
گوشهی شهناز را در شورها
چون تو ندیده هیچ که، در لالهزارها
لاله تو کیستی ز کدامین بهارها؟
بودیم ما و غصه و... آنگه تو آمدی
وز یاد ما برفت همه گیرودارها
اکنون برای تو همگان سوت میکشند
حتی در ایستگاه برایت قطارها
قد میکشد برای تو سروی کنار کوه
لب میشوند سرخ برایت انارها
حتی هلال ابروی تو ماه میشود
گیسو به روی شانهی تو آبشارها
ای رودبار ِشعر تو از بلخ تا حجاز
دل بردهای ز تهران تا قندهارها
سعدی تمام حُسن تو را در غزل نگفت
باشد که تا بگوییم، ما تازهکارها
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 16:54
تو که در چشمهایت میچمد آقامحمدخان
و میخندی و بوی زیره میگیرد شب کرمان
تو که در کابل گیسوت هی رودابه میرقصد
و شبها میگذاری سر به زانوی بلوچستان
تو که در امتداد پلکهایت مست میرقصند
زنان ایلیات دف به دست بومی سودان
تو تلفیق حماسه و تغزل در اساطیری
تو مثل عصمت بکر هلن در باور یونان
شکوه قصرهای بابلی، هخامنش چشمی
غرور زخمی کورش، درفش لشکر گرگان
برقص، آشفته کن، توران دامن را که بر گیرند
نگاه از اورشلیم، اسطورههای ملی ایران
زن اسطورهای حق داشت سعدی تا که بنویسد
«دو چشم مست میگونت ببُرد آرام هشیاران»
مجتبیٰ فرد
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 ساعت 02:50