ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

مجتبی صادقی

ﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻧﮕﺮﺍﻥ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﺧﻼﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺟﺰ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺗﻮ ﻗﺎﻓﯿﻪ‌ﺑﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ؟

ﺻﻔﺤﻪ ﺻﻔﺤﻪ، ﻫﻤﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺪ
ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﻑ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺻﺤﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﻑ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﯿﻞ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ
ﻧﻘﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺗﻮ ﻭ ﺻﻮﻓﯽ ﻭ ﺻﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﻣِﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩ – ﭘﯽِ ﺭﻓﻊ ﺧﻤﺎﺭﯼ – ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ
ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩ – ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ﯼ ﮐﺎﻓﯽ – ﮐﺮﺩﯾﻢ


ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﻑ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺳﺮﻭﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ
ﻧﻪ ﺑﺪِ ﺧﻠﻖ ﻭ ﻧﻪ ﺁﺩﺍﺏ ﻣُﻨﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﻑ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﯼ‌ﻫﺎﻣﺎﻥ ﻧﯿﺰ
ﻏﻠﻄﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺍﺿﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﻏﻠﻄﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺗﺒﻪ‌ﯼ ﺟﺎﻥ ﮐﻨﺪﻥ
- ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪﯼ ﻋﻤﺮ – ﺗﻼﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﺟﺰ ﮐﻤﺮ - ﺩﺭﺩ ﻭ ﻗﻠﻢ - ﺩﺭﺩ ﻧﺸﺪ ﻋﺎﯾﺪﻣﺎﻥ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺍَﻋﻤﺎﻝ ﺧﺮﺍﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺳﺮﺩ ﻧﻮﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﻏﺰﻝ ﺭﺍ ﻣُﻬﻤﻞ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﻗﻮﺍﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

ﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻧﮕﺮﺍﻥ! ﺑﺎﺯ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﮔﺮ
ﺻﺎﻑ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮﺗﺎﻥ ﻗﺎﻓﯿﻪ‌ﺑﺎﻓﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ

مجتبی صادقی

کماکان تکیه بر تأویل برخی فال‌ها سخت است
نتیجه‌گیری از کف‌‌بینی رمال‌ها ‌سخت است

کسی می‌آید از آن دورها -اسفار می‌گوید-
ولی فائق شدن بر لشکر دجال‌ها سخت است

تو دیدی ساده‌ایم و آسمان را بارمان کردی
تحمل کردن این بار بر حمال‌ها سخت است

«در این جا چار زندان است» شاید بیشتر حتی
عبور از میله‌های نحس با این بال‌ها سخت است

-بدون شرح- لب می‌بندم از چیزی که می‌بینم
که هجی کردن دنیا برای لال‌ها سخت است

من از سگ‌دوزدن‌ها خسته‌ام، ای مرگ می‌بینی!
به دست آوردن نان حلال این سال‌ها سخت است

مجتبی صادقی

شکستنی‌تر از آنم که سنگ برداری
و یا به خاطره‌ای دیرسال بسپاری

تویی که می‌روی از پیش من، نمی‌دانم
چه‌قدر از من و حال دلم خبر داری؟

من و دل و غزلم سال‌هاست زندانیم
در این اتاقک مرطوب چاردیواری

گره زدند مرا مثل عنکبوتی پیر
به تار حوصله‌ی روزهای تکراری

مرا بگیر و تماشا کن و سپس بشکن
همیشه آینه پیدا نمی‌کنی... آری...