-
حامد عسکری
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1394 15:00
باد میآید و میکاهد از آه لب تو آه از تر شدن گاه به گاه لب تو اوج یک خواهش تر در دل تابستان است خنکای سبد توت سیاه لب تو «بختیاری» شدهام ایل به راه اندازم رمهای بوسه بیارم لب چاه لب تو پرده در پرده غزل مست «مرکب خوانی» میچکد نت به نت از «شور» و «سه گاه» لب تو • غیر من که غَزَلام یک به یک ارزونی تُست جیگرش پاره بشه...
-
سیامک قانع
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1394 13:40
روزها کار دلم لحظهشماری شده بود طفلک از دست تو هر شب متواری شده بود جایگاهی که به زیبایی اسمت سوگند با تو از روز ازل نامگذاری شده بود نیمهشبها من و تنهایی و بغضی که شکست اشکهایی که به دنبال تو جاری شده بود روزهایی که نبودی دل بابونه شکست کار مریم پس از آن گریه و زاری شده بود نرگس از رفتن تو پای به بیراهه گذاشت...
-
افشین مقدم
شنبه 29 فروردینماه سال 1394 16:19
به شانههای سست باد منم که تکیه دادهام به این دو چشم بیگناه عذاب گریه دادهام منم که از کوه خودم همیشه کاه ساختم برگ برنده داشتم ولی همیشه باختم من از تمام آسمان به یک ستاره دلخوشم تویی که طول میکِشی منم که وقت میکُشم نگاه کن صداقتم اسیر صد فریب شد دل من از هر چه که بود همیشه بینصیب شد کسی برای عاشقی حکم قفس...
-
محسن یاری
شنبه 29 فروردینماه سال 1394 02:58
در قلب من اگر هوسی دیدهای بگو یک لحظه جای پای کسی دیدهای بگو روراست با تو حرف زدم، در کلام من گر نکتههای پیش و پسی دیدهای بگو دیریست در هوای دلم پر نمیزنی در دست من اگر قفسی دیدهای بگو از من که در تو با دل و جان ذوب میشوم نزدیکتر به خود چه کسی دیدهای؟ بگو پیداست ریگهای کفم، بس که روشنم در رود من تو خار و...
-
مژگان عباسلو
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1394 00:21
تو را از دست دادم، آی آدمهای بعد از تو چه کوچک مینماید پیش تو غمهای بعد از تو تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟ چه خواهم کرد بی تو با چه خواهمهای بعد از تو؟ تو را از دست..؛ دادم از همین زخم است، میبینی؟ دهانش را نمیبندند مرهمهای بعد از تو «تو را از یاد خواهم برد کمکم» بارها گفتم به خود کی میرسم...
-
عالیه مهرابی
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 03:06
سورهی نور من امروز چراغانم کن ابر برخیز و عطش ریز و گلستانم کن خوردم از سفرهی انداختهات نان و نمک سر آن خوان نینداخته مهمانم کن مثل یک آینه عمریست به خود زل زدهام بشکن آیینه و در خویش فراوانم کن با همان آینه که شد دل بیدل زخمی زخم بر من بزن و صاحب دیوانم کن چیستانم که خود از حل خودم وا ماندم یا بیاموز مرا یا کمی...
-
لیلا عبدی
شنبه 22 فروردینماه سال 1394 12:34
پارههای یک تن و دور از همایم این روزها مثل اوضاع زمانه درهمایم این روزها فکر نان از عشق میکاهد مقصر نیستی آه... ما بازیچهی بیش و کمایم این روزها میدویم و جاده، انگاری دهن وا میکند در هراس راه پر پیچ و خمایم این روزها میرسد تا استخوان این زخمها، اما هنوز در امید واهی یک مرهمایم این روزها سیب در دامانمان...
-
ناصر حامدی
شنبه 1 فروردینماه سال 1394 12:49
عشق را لای در و دیوار پنهان کردهای باغ گل را پشت مشتی خار پنهان کردهای ای لبانت کار دست نازنینان بهشت راز بگشا، از چه رو رخسار پنهان کردهای ؟ آسمان تار است، میگویند امشب ماه را زیر آن پیراهن گلدار پنهان کردهای صد غزل از من بگیر و یک نظر بر من ببخش آن چه را در لحظهی دیدار پنهان کردهای آن لب تبدار را یک بار...
-
شهراد میدری
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1393 14:29
مطمئناً داغ از دستِ عزیزی دیدهاند یا که قابِ عکس و روبان، رویِ میزی دیدهاند این چوناین در باد میچرخند و هوهو میکنند رفتنِ بر بادِ گل در برگریزی دیدهاند هفت دریا را نمیخواهند حتا قطرهای ارزش دنیا به مقدار پشیزی دیدهاند روی گردانند از آیینههای روبهرو خوابِ شاید دلبر پا در گریزی دیدهاند روحشان زخمی و خون از...
-
اصغر عظیمیمهر
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1393 15:16
بر هم بزن قانون نحس بیاساسی را - این قصهی از روز اول اقتباسی را - وقتی اساساً بیگناهی نیست در عالم از نو بیا بنویس قانون اساسی را مرغ قفسزاد از قفس بیرون رَوَد؛ مردهست شاعر بیا بس کن تو هم بحث سیاسی را ما از شروع ارتباطی تازه میترسیم چون یادمان دادند «بیگانههراسی» را هر کس حواسش جمع باشد زود میمیرد ترویج کن در...
-
رضا نیکوکار
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1393 13:10
مانند دو خورشید که بالای زمین است چشم تو سفر کردنم از شک به یقین است روشن شده شبهای پریشانی شعرم اینها همه از دولتی این دو نگین است ای معنی هر واژهی مبهم، چه نیازی با تو به لغتنامه، به فرهنگ معین است گهگاه اگر اخم تو چون تلخی زیتون شیرینی لبخند تو شیرینی تین است دیوانگیام گل بکند رفتم از اینجا با این دل...
-
فاطمهسادات مظلومی
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 16:56
دارد عبای قهوهای بر روی دوشش محجوب و ساکت گوشهی سالن نشسته دارد کتابی را قرائت میکند باز این دلبرِ روحانیِ آرام و خسته شرم و حیایش مال اهل آسمان است او یک فرشته روی خاک این زمین است روی سرش عمامهی مشکیست، یعنی مرد است... از نسل امیرالمومنین است احساس من از جنس عشقی آسمانیست جای برادر... چهرهای معصوم دارد هر چند...
-
رضا نیکوکار
شنبه 23 اسفندماه سال 1393 08:56
مانند شیشهای که خریدار سنگ بود این دل شکستن تو برایم قشنگ بود رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود ماه شب چهاردهی که تصاحبت چون حسرتی به سینهی صدها پلنگ بود خوشبخت آن دلی که برای تو میتپید خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود تو؛ یک جهان تازه پر از صلح و دوستی من، کشوری که با همه در حال جنگ بود با...
-
مهدی نقبایی
جمعه 22 اسفندماه سال 1393 11:49
من یک سپیدرود غریبم خزر کجاست؟ گم کردهام بهشت خودم را پدر کجاست؟ گفتی خودت مسیری و رفتن رسیدن است من سالهاست میروم اما سفر کجاست؟ یک چشمهام محاصره در کوههای لال پایان قصهام که گره خورده سر کجاست؟ کمکم قطار عمر من و پرتگاه مرگ نزدیک میشوند، چراغ خطر کجاست؟ ای صاعقه ز جا بکن و شعله کن مرا نگذار برگبرگ بگویم تبر...
-
رضا نیکوکار
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1393 11:25
دیدهای یک نفر پرنده شود، پر بگیرد، بدون سر باشد سایهگستر شود درختی که تنهاش زخمی تبر باشد دیدهای تاکنون پرستویی روی مین آشیانه بگذارد استخوانی بیاید و مثل قاصدکهای خوشخبر باشد فکر کن دیدهای که یک شب ماه روی دوشش ستاره بگذارد یک نفر بعد رفتنش حتی باز هم بهترین پدر باشد همهی شهر میشناسندت، گر چه یک کوچه هم به...
-
مهدی نقبایی
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1393 11:18
همهی حرفهای توی دلم، فقط اینها که با تو گفتم نیست گاه چندین هزار جمله هنوز، همهی حرفهای آدم نیست باورم میشود که بسته شده همهی آسمان آبی من و کسی که تمام من شده بود باورم میشود که –کمکم- نیست شاید این گفتوگوی دامنهدار، این قطار مسافر کلمات در دل درهها سکوت کند با عبور از پلی که محکم نیست ملوانان شعر را...
-
زهره جعفرزاده
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1393 22:42
صدای سرفه شدن در سکوت کوتاهی صدای من به خودم هم نمیرسد گاهی چهقدر خستهتر از بچهی بدی هستم که باز گم شده در کوچههای گمراهی و گیر میکنم از یک طناب پوسیده به شاخههای درختی که مانده در راهی که من تفاوت بین دو تا پرنده شدم و از دو بال سیاه و سفید کنده شدم بدون قبر در آغوش لحظهها مردن به دستهای زن قهوهچی... «تکان...
-
مژگان عباسلو
سهشنبه 12 اسفندماه سال 1393 05:55
بگذار سر به سینهی من در سکوت، دوست گاهی هماین قشنگترین شکل گفت و گوست بگذار دستهای تو با گیسوان من سربسته باز شرح دهند آن چه مو به موست دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق چیزی که دیر میبَرَد از آدم آبروست! آزار میرسانم اگر خشمگین نشو از دوستان هر آن چه به هم میرسد، نکوست من را مجال دلخوشی بیشتر نداد ابری که آفتاب،...
-
مهرناز عطایی
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1393 16:38
شیراز چشمهای تو را مست میشوم شیراز چشمهای تو را هی تلو تلو... «راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست» راهیست راه عشق، که دارم عقب... جلو... آغوش باز کن و مرا در برت بگیر یک مست، قصد کرده در آغوش تو ولو... نگذار ماهی تو از این تور بپرد شادم به روزهای کماکان نیامده شادم به روزهای سپیدم کنار تو هی دلخوشم به سال جدیدی که...
-
شهراد میدری
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1393 13:26
کجایی دختر کافه؟ بیاور زود چایت را میان سینهی نقره، دو فنجان طلایت را رها کن مشتریها را، بیا بنشین کنار من بگردان آن نگاه سرکش و بیاعتنایت را در از تو قفل کن، بنویس پشت شیشه: تعطیل است خودم پُر میکنم جای غریب و آشنایت را هلو و سیب و نعناع را رها کن، لب بده لطفاً تعارف کن کمی قلیان طعم بوسههایت را خمار خمرهی چشم...
-
مریم جعفری آذرمانی
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1393 02:47
من مرد و زنم؛ شاهد من: این کت و دامن مردیست درونم که ستم کرده به این زن دلگیرم از آن مریمِ معصوم که جا ماند در دفتر نقاشیِ شش سالگیِ من با خانه و خورشید و گل و کوه و درختش هممیزیِ سارا شد و همبازیِ لادن سی سالِ تمام است که گم کردهام او را دعوای من و جامعه شد جنگ مطنطن از بس دل من سوخته از عمر که حتا با سابقهی...
-
علی صفری
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 04:44
ای کاش جز من با تمام شهر، بد بودی یا شیوهی تسکین قلبم را بلد بودی شاید خدا میبخشدم، از او که پنهان نیست منظور من از «قل هو الله و احد» بودی من مثل تو طعم رهایی را نفهمیدم وقتی که توی سینهام حبس ابد بودی تنها دلیل زنده بودن، با تو ماندن بود اما همیشه آن کسی که میرود بودی برگشته بودم تا بگویم بی تو میمیرم برگشتم...
-
حمید چشمآور
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1393 04:46
مثل اسطورههای تاریخی از اساطیر ناب لبریزی گاه مانند «لیلی مجنون»٬ گاه «شیرین خسروپرویزی» گاه با هر ترانه میرقصی٬ دخترانه٬ زنانه میرقصی در خیابان و خانه میرقصی شرم را توی کوچه میریزی تا نسیمش کمی تکان بدهد رنگ شب را به آسمان بدهد بویی از «جوی مولیان» بدهد عطر آن گیسوان شبدیزی سینهها رستگاه آهوها٬ شانهها آبشاری...
-
علیرضا بدیع
شنبه 11 بهمنماه سال 1393 09:28
و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد مرا که شهر کر و کورها جوابم کرد سمند نقرهنعلش را شبانه زین کردیم گرفت دست مرا، پای در رکابم کرد و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد و عشق بود که وابستهی نقابم کرد مرا به جنگلی از وهم و نور و رؤیا برد میان کلبه کمی ورد خواند و خوابم کرد و عشق هیات دوشیزهای اصیل گرفت سپس به لهجهی...
-
علیرضا بدیع
جمعه 10 بهمنماه سال 1393 09:29
دیریست که از دشنه و دشنام به دورم من ماهی خو کرده به این تنگ بلورم از دوستیِ دشمن و از دشمنیِ دوست گهوارهی لذت شده چون ذلت گورم • پروردهی نازم؛ چه نیازم به پریها؟ حالا که خود ماه در افتاده به تورم پیشانیات ای دوست، جهانتابتر از پیش آیینهی مصداقم و وابستهی نورم نه غوره، نه انگور! شرابم بکن ای عشق! یا بینمکم...
-
علیرضا بدیع
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 12:31
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود من که پیشانینوشتم جز پریشانی نبود همدمی مابین آدمها اگر مییافتم آهِ من در سینهام یک عمر زندانی نبود دوستان روبهرو و دشمنان پشت سر هر چه بود آیین این مردم، مسلمانی نبود خار چشم این و آن گردیدن از گردنکشیست دسترنج کاجها غیر از پشیمانی نبود چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار؟...
-
شهراد میدری
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 12:31
دختر سعدی! هلاک بوسهای شیرازیام آن قدر مستم که حتی با لبی هم رازیام تا که بابا «مشرفالدین» برنگشته زود باش کمتر از اینها بده، با خندههایت بازیام مادرت من را نبیند پشت در، بد میشود رویگردان از «اتابک خان» و حکم قاضیام خنجر ابرو! چشمهایت غارت قوم مغول زخمی از ناز تو و مغلوب مژگان تازیام خواندهام رقص تو را...
-
نفیسه سادات موسوی
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 12:30
از وصفِ تو درمانده قلم، حرف نداری کاین گونه شده رام تو این طبع فراری هر کس که به تو نیمنگاهی نظر انداخت نه صبر به جا مانده برایش نه قراری بیهوده به دنبال نگاه تو دویدم چون آدم جامانده به دنبال قطاری خواهان تو بسیار و تو انگار نه انگار محبوبترین سوژهی هر صید و شکاری در دیدهی من خوبترین مرد زمینی هر چند که در چشم...
-
مهدی مختار
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 12:29
گر تن بدهى، دل ندهى، کار خراب است چون خوردن نوشابه که در جام شراب است گر دل بدهى، تن ندهى باز خراب است این بار نه جام است و نه نوشابه، سراب است دریا بشوى چون به دلت شور عبور است نوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است باران بشوى چون که تنت بر همه جاریست کى تشنه شود سیر؟ فقط نام توآب است اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند...
-
امیر سهرابی
شنبه 4 بهمنماه سال 1393 01:38
با نصارا همکلامی با مسلمان همنشین هی هنر پشت هنر میریزد از هر آستین از نمکدان تو چیزی جز شکر بیرون نریخت بیستون؛ شیرینی شوریست در کام زمین هر که وصفت را شنید از جاهلی تکذیب کرد هر کسی زیباییات را دید فرمود آفرین چنگ میاندازم از این پس به سمت موی تو رستگاری حاصل چنگ است بر حبلالمتین بادها در مینوردد چادرت را...