ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری
ماهرویان

ماهرویان

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

ملا احمد نراقی

عمری‌ست که اندر طلب دوست دویدیم
هم مدرسه هم صومعه هم میکده دیدیم

با هیچ کس از دوست ندیدیم نشانی
از هیچ کسی هم خبر از او نشنیدیم

در کنج خرابی پس از آن جای گرفتیم
تنها و دل افسرده و نومید خزیدیم

سر بر سر زانو بنهادیم و نشستیم
هم بر سر خود خرقه صد پاره کشیدیم

هر تیر که آمد همه بر سینه شکستیم
هر تیغ که آمد همه بر فرق خریدیم

جام ار چه همه زهر بلا بود گرفتیم
می ار چه همه خون جگر بود چشیدیم

چشم از رخ هر کس هم اگر دوست ببستیم
پا از در هر کس هم اگر خویش بریدیم

از آن‌چه جز افسانه او گوش گرفتیم
از آن‌چه به جز قصه او لب بگزیدیم

هر لوح که در مکتب ما جمله بشستیم
هر صفحه که در مدرس ما جمله دریدیم

هر نقش به جز نقش وی از سینه ستردیم
هر مهر به جز مهر وی از دل بزدودیم

جز عکس رخش ز آینه دل بگرفتیم
جز یاد وی از مزرع خاطر درویدیم

گر تشنه شدیم آب ز جوی مژه خوردیم
ور گرسنه لخت جگر خویش مکیدیم

یک چند چنین چون ره مقصود سپردیم
المنه لله که به مقصود رسیدیم

خرم سحری بود که با یاد خوش او
بنشسته که از شش جهت این نغمه شنیدیـم

کایام وصال‌ست و شب هجر سر آمد
برخیز «صفایی» چه نشستی که رسیدیم

نظرات 1 + ارسال نظر
میرهادی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 11:25 http://mirhadi64.blogfa.com

بسیار زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد